بسم الله الرحمن الرحیم
سوغات مشعر الحرام
غروب عرفه بود. سبکی و بهجت خاصی را در همه ی کاروان احساس می شد. نسیم رحمت الهی حقیقتا همه را سبکبال کرده بود. با عجله گفتند بار بردارید و آنچه مزاحم و پای بند است تحویل دهید تا زودتر به مقصد ببرند. نماز مغرب در تاریکی عرفات برپا شد. یاد شهیدانمان و تاریکی های شب های جبهه و نجواهای نیمه شبشان بخیر. ناممان را گذاشتیم وارث شهیدان و بدان می بالیم و ذره ای از آن مرام عرفاتی شان را حمل نکردیم.
همه سوار شدیم. جا گرفتیم و آماده ی سفر به منا . ورق برگشت و چهارنفر را گفتند باختیار پیاده شوند. نیرویی با تمام قوا ما را از جا کند . آقا ما دونفر آماده ایم .
وارد مشعر شدیم, سرزمینی بی انتها, کور سویی گوش تا گوش بیابان را روشن می کرد. گروه گروه کفن پوش از هر طرف سرازیر بسوی این بیابان. هر گروه با رهبر خود. گفتند مبادا کاروان را گم کنید که دیگر پیدا نمی شوید. به هر سو نگاه می کردی گروهی ایستاده, گروهی نشسته, گروهی خوابیده . سیل جمعیت امان نمی داد و جایی برای نشستن نبود. تشنگی امانمان بریده و خسته و ترس گم شدن و جدا شدن از قافله. دقیقا صحرای محشر بود. یا نه نشانی از آن. که گفته اند بابی از قیامت در آنجا گشوده می شود. میلیونها کفن پوش امروز, در آن روز میلیاردها, هر کس با امام خود, امان از تشنگی و سرگردانی آن روز و بی توشه بودن. پریدیم پایین و رفتیم انتهای ماشین آقایون که به بدون سقف بود و هوای شدیدا وحشتناک. دختر و خواهر رئیس هم آنجا بودند و حیرت زذه که ما از کجا پیدایمان شد.
بگذریم. گویا قسمت بود این راه را طی کنیم. کاروان خانم ها پیش بسوی منا و کاروان آقایون بسمت مشعر الحرام.
همه ی وسایل را تحویل داده بودیم هیچ نداشتیم حتی زیراندازی که لباس احراممان را از آلودگی خاک حفظ کند گفته بودند زمین احتیاط دارد در مشعر.
جایی پیدا شد شربتی از آب سیب دادند. و این تداعی هدیه های یاسین و .. بود که برای اموات می فرستند و شاد می شوند. جایی بالاخره پیدا شد. ما دو تا با زور خودمان را جا دادیم کنار زیرانداز دختر رئیس. نیم ساعتی نگذشته بود که نماز صبح را باسرعت اقامه و و دوان دوان بسمت منا .. حجاج سیاه روی و روشن ضمیر بین راه را می دیدی حروله کنان و دوان دوان جمعیت را می شکافتند و تداعی بلال حبشی بودند که از خواص پیامبر بود.آن شب بیادماندنی فهماند که اگر عمری بود شفیعی برای خود دست و پا کن که هر موقف ازبرزخ تا قیامت شوخی نیست از سختی .
و اما منا..
لحظات حج همه اش تداعی گذرگاههای حساب و کتاب است ؛ نه میلیونه سال دیگر, بلکه از نقطه ی آغاز کوچ و ورود به برزخ.
بک یالله را نه فقط در شب قدر بخوانیم
الهی بفاطمه را چقدر ناچیزیم اگر برای دنیای خود بخوانیم
قدر را آن کس دریافت که تمام لحظاتش قدر شد
گرفتاریم به زیور دنیا الهی امان از خودمان ده تا بتو برسیم.